زوج خوشبخت شیعه

عاشقانه ترین جمله ای که حضرت زهرا سلام الله علیها به حضرت علی علیه السلام میگفتن:>...روحی لک الفدا یا علی**جانم سپر بلای تو یا علی**

زوج خوشبخت شیعه

عاشقانه ترین جمله ای که حضرت زهرا سلام الله علیها به حضرت علی علیه السلام میگفتن:>...روحی لک الفدا یا علی**جانم سپر بلای تو یا علی**

۵ مطلب با موضوع «ازدواج آسان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ق.ظ

ساده نگاه کنیم

قبول دارید بعضی اوقات چقدر زندگی رو سخت میگیریم چقدر غصه های بیجا میخوریم چقدر لحظات نابمون رو با بی توجهی از دست میدیدم؟؟

زندگی را باید ساده گرفت

از سر تلخی های و خوشی ها و اسان و سختش باید راحت گذشت نباید هی گیر کرد و گیر داد.

بزرگ کردن مسائل پیش پا افتاده یکی از بزرگترین اشتباهاتی هست که ضررش پیش تر و بیشتر از هر کسی

 به خودمون میرسه.

دقت کردید آدم هایی که زندگی را ساده میگیرند هم خودشان روزهای شادی را سپری میکنن 

هم اطرافیانشان از بودن با آنها حس خوشبختی بیشتری دارند.


باید قبول کرد که نمیشود همه چیز و همه کس ایده آل ما باشند

نمیشود اختلاف نظر نباشد اشتباه نباشد

و آدم هایی که زود به این نتیجه میرسن و قبولش دارن آدم های خوشبخت تری هستن

آدم هایی که ساده میگیرند هیچ چیز را بزرگ نمیکنن بلدند زود فراموش کنن و ذهنشون رو

از یک موضوع اعصاب داغون کن خیلی سریع ازش رو برگردونن.



مردها عاشق این زن ها هستند...


1.زن هایی که #غر نمیزنن


2.زن هایی که بیشتر اوقات راضی ان برق خوش حالی توی چشم هایشان میدرخشد روزی چند بار لب برنمیچینند و رو برنمیگردونن.

3.بی بهانه شادن.

4.زن هایی که به سختی میشود آن ها را عصبانی یا ناراحت کرد.

5.این زن های پناهگاه همسرشان هستند همان هایی که وقتی مرد به چهره شان نگاه میکند  غم عالم از دلش میرود.



شما چنین زن هایی سراغ دارید؟؟
چقدر نسلمون نایاب شده....


اکثر زن های امروز انگار دنبال بهانه برای خود خوری میگردند از همه چیز ناراضی هستن.




پ.ن:

توکل باید

خدا به هممون کمک کنه که زندگی درستی داشته باشیم و دست پر بریم پیش خودش.


خوشبختی و عاقبت بخیری همه کسانی که مطالبم رو خوندن و نخوندن آرزومه.


به قول رامبد جوان شــــــــــــــــــاد باشید.:)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۰۴
فاطمه زهرا م.م
يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ

سلامی دوباره

بعد از هفت ماه اومدم به این بلاگ......

راستش هم دوست دارم بنویسم هم دوست ندارم....

دوست دارم برای اینکه اینجا شاید بشه شبیه یک چاه برای حرف زدن....

دوست ندارم برای اینکه زندگی متاهلی زیبایی هاش در کلمات نمیگنجه.....

بگذریم....

توی این هفت ماه من خیلی چیزا یاد گرفتم....

در راس همه یاد گرفتم که دیگه باید رسما امانت دار زندگی عزیزترین فرد زندگیم بشم باید مراقب همه چی باشم....

مهم ترین وظیفم هم حفظ آرامش خونست....

فهمیدم که یک زن به راحتی میتونه خونه رو شاد کنه و راحت تر از اون میتونه میدون جنگش کنه

فهمیدم که گریه های بی حد یک زن رو فقط و فقط شونه های یک مرد آروم میکنه

بدونه اینکه خود مرد بدونه پناهه همسرشه

فهمیدم که امنیت در کنار همسر با امنیت در کنار محارم دیگه خیلیییی فرق داره

فهمیدم که چه رضایتی، بالاتر از رضای خدایی که 
در گرو رضای همسرت باشد . . .


پ.ن:

برای همه زندگی خوب و شیرین رو آرزومندم.

حلول ماه رجب بر همگی مبارک.

عذر خواهی بابته بد نوشتن بزارید به حساب هفت ماه دوری

یاحق

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۰۰
فاطمه زهرا م.م

سلااااااااام

ان شاءالله که حالِ همه ی اونایی که به این وبلاگ تنها سر میزنن خوب باشه

تصمیــــــــــــــــــــم گرفتم که از اول جریان ازدواجم رو بنویسم اگر دوست داشتین شما هم بخونید و دنبال کنید

یک روز قبل از اینکـــــــــه مشاور اعظم(خواهر شوهرم که از همه بزرگترِ و من خیلی دوسش دارم)زنگ بزنن خونمون

 اومد سر کلاسی که من میرفتم...به صورت نامحسووووووووووووووس

اتفاقا اون روز اُستاد گرامی نیومده بود و کلاسو سپرده بود دست من(آخه تُف به ریا اون موقع شاگرد زرنگِ بود)

داشتم از کلاس میرفتم بیرون که یکی از بچه های کلاسو دیدم نشسته تو کلاس که اتفاقا چند روز بعد هم عقدش بودتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

نشستیم با هم صحبت کردن....بعد از چند دقیقه حرف و خوش و بش بلند شدیــــــــم از کلاس بریم بیرون که یه دفعــــــــه مدیر آموزشگاه

با یک خانوم و یه پسر بچه کوچولو و فوق العاده با شخصیت وارد کلاس شدن،(اسم این پسر بچه ناز حسینِ،

پسرِ خواهر شوهرمِ و فوق العاده دوست داشتنی اسمش برای این حسین شده که روز اول محرم به دنیا اومدهتازه امسال

محرم یه کارِ خیلی خوبی هم انجام داده که داستانشو جداگانه مینویسم)(تازه تر هم یه پسر بچه دیگه هم داریم به اسم محمد طه

شیطونِ{-8-} ولی خییییییییییییلی مهربون و بانمکه{-41-}تازشم هنرمند هم هست )

خلاصهههههههههه....مدیر آموزشگاه شروع کرد از ما سه نفری که تو کلاس بودیم فامیلایامونو پرسیدن{-30-} البته بگما من به خورده ای

فهمیده بودم ولی خیلی به این قسمت فهیمیده بودنم اعتماد نکردم{-15-})یه خورده که صحبت کردن و مثلا به عنوان شاگردی که میخوان 

وارد کلاس بشن خودشون رو جا زدن و از ما در مورد کلاس میپرسیدن{-39-}بعد خواهر شوهرم از بین ما سه نفر فقط رشته تحصیلی

منو پرسید{-15-}ولی من باز هم به اون قسمتی که فهمیده بودم اعتماد نکردم همچنان){-7-}


خلاصههههههههه وقتی صحبتا تموم شد هممون از هم جدا شدیم و رفتیم سمت خانه و کاشانه هامون

وقتی رسیدم خونه بعد ازخوندن نماز و خوردن ناهار رفتم که بخوابمیکی دو ساعت گذشته بود که یکی از دوستانم که در دبیرستان

هم مدرسه ای بودیم زنگ زدگفت میخوام یه نفرو معرفی کنم{-26-} منم با همون حالت خوابالویی که داشتم اولین سوالی که

پرسیدم گفتم متولد چه سالیه؟؟؟؟{-39-}گفتش 63....گفتم مریم خواهش میکنم بی خیال شو من خاطره ی خوبی از صحبت با این متولدین

ندارمگفتش حالا تو ببینش بعد یه خورده از شرایطش گفت...منم گفتم باشه به خانوادم میگــــــــــــــــــــم{-19-} 


فعلا تا اینجا باشه ادامه شو روزهای آینـــــــــــــده میگمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۱۳:۳۲
فاطمه زهرا م.م
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۲۸ ب.ظ

روز عقدم....

اوایل سال 92 بود که من و سه تا از دوستانم به پابوسی امام مهربانی علی بن موسی الرضا علیه السلام رفتیم.

یکی از دوستانم گفت بریم اتاق عقد حرم...دو سه روزی طول کشید تا اینکه همه با هم تصمیمون یکی شد که بریم اونجا...

یک رواق خیلی بزرگ که مخصوص عروس داماد ها بود....از زائر خیلی بودن اونجا 7،8 نفر که 4نفرشون ما بودیم....

عروس داماد ها میومدن خیلی ساده مراسم میگرفتن...فقط یه خطبه ی عقد...واقعا معنوی بود....

اونجا واقعا حسرت خوردم...پیش خودم میگفتم کاش منم همسایه ی امام رضا علیه السلام بودم و میومدم پیش آقا عقد میکردم...

ولی خب امکانش نبود...

مکان دیگه ای که دلم میخواست اونجا عقد کنم گلزار شهدای تهران کنار مزار شهید هادی بود....همسرمم راضی بود اما نمیشد

وقتی که ما میخواستیم عقد کنیم داشتن خاک برداری میکردن:(

این از دو آروزی ما برای زمان عقد که برآورده نشد...عوضش یه جای دیگه خدا بهمون هدیه داد...

همسرم آرزو داشت وقتی خطبه ی عقدش خونده میشه بین الحرمین باشه ولی خب بازم نمیشد...

تا اینکه خدا به دل هر دومون نگاه کرد و بهمون عنایت ویژه کرد....

هم آرزوی من برآورده شد هم آرزوی همســـــــرم....

مکان عقدم به اذن خدا شد حرم حضرت عبدالعظیم حسنی....

آرزوی من اینکه تو حرم عقد کنم و آرزوی همسرم تو بین الحرمین...

من که به آرزوم رسیدم و همسرمم همینطور چون زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی ثواب زیارت امام حسین علیه السلام رو داره.

خلاصه مراسم خیلی ساده و پر از معنویت بود...کلی آدم برام آرزوی خوشبختی کردن...

الهی که روزی همه ی جوونا بشه مخصوصا مذهبیاش...


سفره عقد

۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۸
فاطمه زهرا م.م
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ

گفت پول ندارم برات طلا بخرم اما...

گفت : پول ندارم برات طلا بخرم
اما قول می دهم هر سال ببرمت طلائیه ....

پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله وسلم) :


وقتی کسی که به خواستگاری می آید و اخلاق و دینش مایه رضایت است

به او زن دهید که اگر چنین نکنید ، فتنه و فسادزمین را پر خواهد کرد.(نهج الفصاحه ، ح247)


به نظر شما متاسفانه هم چین اتفاقی در حال رخ دادن نیست؟؟؟؟


چقدر از خانواده های دخترا شرط هایی میزارن که بیشتر مادی هست تا معنوی؟؟؟؟


چندین حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هست که

سلام و درود خداوند بر او باد درباره ازدواج مخصوصاًازدواج آسانداریم

اما متأسفانه خیلی از انسان هایی که دم از اسلام و نماز و روزه می زنند اصلاً به این احادیث کوچکترین اهمیتی نمیدند.


خداوند تبارک و تعالی میفرماید:

وَأَنکِحُواْ الْأَیَمَى‏ مِنکُمْ وَالصَّلِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَآئِکُمْ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَسِعٌ عَلِیمٌ(سوره نور،آیه 32)


پسران و دختران بى‏ همسر وغلامان وکنیزان شایسته‏ ى (ازدواج) خود را همسر دهید. (و از فقر نترسید که)

اگر تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بى نیازشان مى ‏گرداند. خداوند، گشایشگر داناست.

(او از فقر ونیاز شما آگاه است وبر کفایت شما وعده داده است ودر عمل به وعده‏اش قدرت دارد) (سوره نور،آیه 32)


امام صادق علیه السلام میفرماید: کسى که از ترس فقر ازدواج نکند، به خداوند سوءظن برده است.



استغفرالله سوءظن به خـــــــــــدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آیا همچین تفکری باید بین بچه شیعه ها باشه؟؟؟؟


استاد قرائتی میگفت:کسی که از ترس مخارج ازدواج نمیکند دارد خیال میکند قدرت خدا محدود است،

اگر یکی باشم قادر است،ولی دو تا بشوم زور خدا تمام میشود.......



آقا پسرای خوب و مومن کمی هم به خدا توکل داشته باشین و قدم بردارین برای ازدواج تون...


دخترای خانومای خوب و مومنه کمی هم از توقعات بیش از حد مادی تون کم کنید...مادیات فقط ظواهر زندگی هست



نگاهی به زندگی پدر و مادر خودمون بکنیم.


آیا همشون در اول زندگی خونه و ماشین و شغل آن چنانی داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ما بچه های همون پدر و مادرا هستیم.


افسران - ازدواج به شرط چاقو...

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۵
فاطمه زهرا م.م